جزیره

جزیره ای دور تر از هر کجا

جزیره

جزیره ای دور تر از هر کجا

تو ز من خرده مگیر

تو ز من خرده مگیر
من هنوز در سفرم

                          تو زمن خرده مگیر


تو ز من خرده مگیر که چرا کوچهء ما بن بست است،


که چرا برج امرداد گرم است.


ته آن کوچهء ما،


پشت آن بید بلند،دیواری ست که ماهتاب از سر آن می تابد.


شاید آن روز رسد،که دگر ظهر امرداد به ما زل نزند


گل شب بو به ما از عطر نفس خویش ندهد


تو ز من خرده مگیر...



پ.ن:امرداد همان مرداد ماه هستش.

این هم یه قطعه ای بودش که از ذهن من حقیر طراوش کرد.

تقدیم به کسانی که دوستشون داریم ولی نمی دونن.