جزیره

جزیره ای دور تر از هر کجا

جزیره

جزیره ای دور تر از هر کجا

سفره هفت سین در کنار آرامگاه کورش .::: پاسارگاد :::.


درود و صد درود به شما هم میهنان عزیزم، امیوارم که در نخستین روز از فصل بهار و نیز از نخستین گلبرگ دفتر 365 برگی گل زندگانیتان، هم به نیکی بوییده باشید و هم به نیکی از عسل گلبرگ بهاری نیز چشیده باشید.

روز و هنگامه ء نخستین بهاری شما به کامتان شیرین باد و نوروز بر شما آزاد مردان و آزاد زنان ایرانی و هم چنین فارسی زبانان گرامی خجسته و میمون باد.

دیروز از طرف یکی از دوستان  و همچنین استاد بزرگ و ارجمند خودم آقای بازوبندی عزیز و دوست داشتنی به مراسم و جشن و پایکوبی نوروز باستانی در کنار آرامگاه بزرگ مرد ایران زمین کورش بزرگ، دعوت شدم و به پاسارگاد رفتم.

بامدادگان چون خریدهای نوروز را تام انجام نداده بودیم، به همراه برادر گرامی به خرید رفتیم و نزدیکای نیمروز بودش که به خونه اومدیم، دوشی گرفتم و چون ماشین نداشتم به تندی خودم رو به پایانه مسافربری رسوندم و به سمت مرودشت راه افتادم، هماهنگی کرده بودیم که پیش از آغاز نوروز و جشن به جمع یاران یبپیوندیم با استاد بازوبندی گرامی و با ماشین شخصی ایشون به سمت پاسارگاد راه افتادیم، تلفن دستی استاد پشت سر هم زنگ میخورد و خبر از متشنج شدن جو محوطه پاسارگاد میومد،سریعاً خودمون رو به پاسارگاد رسوندیم و بدون هیچ گونه مداخله ای به جمع دوستان پیوستیم، یاران ایران زمین امسال واقعا کولاک کرده بودن، گریه ام گرفت از این همه شوقی که در میون مردم میدیدم، چون هیچ وقت دوستداران فرهنگ ایران زمین اینطور دور هم جمع نشده بودن، بیش از دو هزار نفر شایدم بیشتر( چون جمعیت زیادی پراکنده ایستاده بودن) دور آرامگاه ایستاده و نشسته بودن و سفره بسیار زیبایی گسترده شده بود، نیروهای لباس شخصی که نمی دونم در موردشون چی باید بگم ( فقط متاسفم براشون ) چندین بار سفره رو میخواستن جمع کنن و بانوان دلیر ایرونی و همچنین شیرمردان ایرونی نگذاشته بودن و بر روی سفره نشسته بودن، تلفتن همراه استاد در دست من بود و استاد نیز بار دیگر سخن رانی بسیار زیبا و دلنشینشون رو آغاز کردند و مردم ساکت و آرام گوش فرا میدادن. . .

با موبایل با خونه تماس گرفتم و از لحظه لحظه تحویل سال خبر میگرفتم، به استاد گفتم که 3 دقیقه بیشتر فرصت ندارن تا مطلبون رو جمع و جور کنن، من برای نخستین بار بود که به جمع یاران می پیوستم ولی در اون جمع به حدی رشد کردم که گویی چندین سال در کنار دوستان بودم، لحظه تحویل سال نو شش، پنج، چهار، سه، دو، یک و با صدای بلند و رسا سرود ملی و میهنی ای ایران سر داده شد. . .

نیروهای انتظامی خیلی می خواستن جلوی این کار روبگیرن ولی نتونستن، با تمام وجودم می خواندم و جایی رو هم که مردم می خواستن کم بیارن نیز با همراهی یکی از نو دوستانم با صدای رساتری بانگ می زدیم و می خواندیم  و مردم نیز ادامه دادن . . . .

 زن و مرد کوچک و بزرگ بزرگترین جشن ملی را به هم شادباش می گفتن و صفای بسیاری کردیم.

عکس ها و ویدئوهای بسیاری هستش که به زودی زود در آپلود می کنم و برای شما دوستان و یاران خودم قرار خواهم داد . . . .


نوروز بر یکایک شما نوروز دوستان و ایران دوستان عزیز فرخنده و خجسته باد . . .


دلتان شاد و لبتان خندان.


نوروز شادباش .

نظرات 3 + ارسال نظر
بابانوئل شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:21 ب.ظ http://www.christean.blogsky.com

سلام مرحبا به شما الحق گل کاشتی با این وبلاگت.
نمیخای مارو هم به تبادل لینک سرافراز کنی ممنون میشم. یه سری به ما بزن ببین آپ و قشنگه ضمنا میشه قالب تو هم بگی از کجا آوردیش؟؟

ساره پنج‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:05 ب.ظ http://asemanshare.parsiblog.com

سلام
عیدت مبارک
وقتی میام به وبت سر می زنم احساس می کنم با یه کارشناس ادبیات طرفم
تو چرا اصلا نمیای؟

بابانوئل پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:31 ب.ظ http://www.christean.blogsky.com

بازم سلام. ممنون که افتخار بخشیدین و لینک کردید منم شما رو به اسم جزیره لینک کردم به امید همکاری بیشتر شما منتظر لینک قالب هستم. قربون معرفتت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد