جزیره

جزیره ای دور تر از هر کجا

جزیره

جزیره ای دور تر از هر کجا

درود

این روزها حالم خوبه... خوبتر از دیروز و بهتر از فردا... خوبی رو توی نگاه ماهی های آکواریم دیدم...
دیدم که چه سراسیمه به من نگاه میکردن ، حباب هایی رو به سطح آب رسوندن، حباب ها ژاره شدن، ولی هیچی توشون نبود... خالیه خالی بودن...
ماهی رفتند عقب، عفب تر، خیلی عقب... من رو به همدیگه نشون میدادن... بیفی اومد رو سطح آب، غذای مورد علاقه اش رو بهش دادم، باسه تشکر کردن از من، چرخی زد و به ژیش بقیه رفت...
مگی من با بوسه هایی که به طرفم میفرستاد، تشکر میکرد...
دیگه حالم از این بهتر نمی شود..
نوایی از دور به گوشم رسید، مثل اینکه غریبه ای پشت در بود، آری  جزیره مهمان داشت...
 
تعارفی زدم و آمد به پیشم نشست... هوا کمی غبار آلود شده بود، کمی هم از آن غبار به گونه های غریبه نشسته بود...
غریبه وجودش از آینه بود...
 
 
دانش
نظرات 4 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:46 ب.ظ http://f10.blogsky.com


سلام عزیزم خوبی
دیگه به من سر نمی زنی خیلی وقته خبری ازشما ندارم
وقت کردین یه پیش ما هم بیاین
موفق باشی عزیزم

سعید یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:34 ق.ظ http://f10.blogsky.com

سلام عزیزم
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت قائم عصر (عج) را به شما و خانواده محترم شما تبریک عرض می کنم
امیدوارم همیشه موفق باشید

سعید چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:00 ق.ظ http://f10.blogsky.com

سلام دوست خوبم
مرسی ممنونم از نظر لطفت اره خیلی وقته که بهمون سر نزدی ولی اشکال نداره من بهت سر میزنم
امیدوارم موفق باشی و به تمام کارهایت برسی (چشمک)

دوشیزه شین چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 09:13 ب.ظ

سلام.
متن زیبائی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد